68

  • ۱۴:۲۴
هر وقت احساس می کنم یه ذره میزنم به جاده خاکی سریع فایلای دنیا رو گوش می دم و پر میشم از حس خوب. اعتقاد دارم هر وقت حسم خوبه و نگران هیچ چیزی نیستم پشت سر هم اتفاقات خوب برام میفته. قبل از اینکه برم پیش ژیک واقعا همه چیز رو هوا بود و نمی دونستم کارا طوری پیش میره که پیشش باشم یا نه. اما من بی توجه به این حرفا و فکرا طوری رفتار می کردم که این اتفاق افتاده. شالش رو روبان پیچ کردم، ازش توی یه حالت خوشگل و با حس خیلی خوب عکس گرفتم، ساکم رو جمع کردم و به مامان گفتم فردا میرم تــ.ـهران. همین اتفاق هم افتاد و با ژیک قرارا رو گذاشتیم.
این برام یه مثال بود تا بقیه کارام رو همینجوری پیش ببرم. دیگه نمی گم وای اگه نشه چی؟؟ همش دارم میگم وای اگه بشه چی میشه!!

توی این هفته فهمیدم قرار نیست مهتا بیاد و پروژه نصفه و نیمه مون رو که به خاطر عروسیش عقب افتاده بود، پیش ببریم. چند شب پیش گفت اصلا وقت ندارم و نمی تونم بیام. یعنی الان من موندم با یه پروژه که اولش برای 5 نفر بود اما همه رفتن و موند رو دست من. خیلی بابتش نگران بودم. حتی نزدیک بود گریه ام بگیره. آخه به دکتـ.ـر قول داده بودم ولی پریروز یه فنجون قهوه خوردم و همش با خودم تکرار کردم من می تونم. من می تونم. امروز هم همش با حس مثبت رفتم سا.زما.ن. نتیجه چی شد؟ اینکه فهمیدم تنهایی می تونم انجامش بدم. نتیجه ذوق پررنگی بود که اومد به دلم. چرا؟ چون دیدم چقدر اطلاعاتم رفته بالا توی این مدتی که می رفتم طراحی فر.ش. خلاصه که همه داده ها رو مرتب و منظم و خوشگل کردم و کمی پیش بردمش. خانم ن هم کلی ذوق کرد و قربون صدقم رفت. الان نگران هیچی چیزی نیستم. چون وصلم به خدام یا همون منبع انرژیم.

پ.ن: دقت کردم دیدم چون حالم خوبه همه پستام داره برچسب شناور در خورشید می خوره! چه کاریه؟ شاید اسم وبلاگم رو گذاشتم شناور در خورشید. :)

65

  • ۱۴:۵۱
قطره رو وقتی دوست دارم که بلند میشه و امیدوارانه حرکت میزنه رو به جلو. وقتی پر میشه از موج های مثبت و به بقیه هم انتقال میده. که قد خم نمی کنه در برابر چیزایی که دوست نداره و می ره که بپیونده به دریای آرامشش.

امروز استارت خونه تکونی رو از اتاقم زدم که فردا روز پر کاری در پیشه.

37

  • ۱۴:۳۹
داشتیم با مامانم صحبت می کردیم که من خونه مستقل بگیرم، ازشون جدا بشم و بالاخره روی پای خودم وایسم. خیلی عصبانی شد. اصلا بر نمی تابه مستقل شدن فقط به ازدواج کردن نیست. بهم گفت خیلی ناسپاسی و مگه من و پدرت چی برات کم گذاشتیم که تصمیم گرفتی ترکمون کنی؟ :o دیگه به بحث ادامه ندادم و از پیش کشیدنش پشیمون شدم. واقعا درک نمی کنم این برداشتش رو. حتما فرصتش و موقعیتش پیش بیاد خونه جدا می گیرم. همیشه که نمیشه با پدر و مادر زندگی کرد. ولی فعلا امکانش برام نیست.
تصمیم گرفتم خودمو راضی کنم و یه حال و هوای کاملا جدید بدم به اتاقم برای پاییز. اول از همه به یه دکور جدید فکر می کنم. بعد می خوام یه گوشه ای از اتاقم رو بکنم شبیه یه کافه پاییزی. یه میز سفید کوتاه بخرم از اینایی که صندلی ندارن و مخصوص زمین نشستنه. بند و بساط کاپوچینو و نسکافه ام رو بذارم روش و شبا بشینم پشتش و طراحی های فرشم رو تمرین کنم. اون پتویی هم که پارسال بافتم بندازم رو پام. خلاصه تصمیم گرفتم توی اون گوشه خوشگلم بد نگذره. سرم خلوت بشه میرم دنبال میز و رومیزی قشنگ.

32

  • ۱۳:۵۵


زندگی قطعا همینه که یه دفعه ای هوس کنی برای ناهار سیب زمینی و ساقه طلایی و کافی میکس بخوری.
زندگی قطعا همینه که توی هوای خیلی خوب سرخوشانه بری سیب زمینی بخری و از توی کوچه ها بندازی بیای سرکار که بتونی با خیال راحت بهش ناخونک بزنی.
زندگی قطعا همینه که ناهار من درآوردیت رو بذاری کنار دستت و وبلاگت رو آپ کنی.

16

  • ۰۰:۲۰

از وقتی کانال مدتیشن رو دنبال می کنم خیلی حالم بهتره. هیچکس این کانال رو بهم معرفی نکرده بود. همینطوری خیلی خیلی اتفاقی پیداش کردم و همین باعث میشه خیلی حس خوبی داشته باشم. انگار خودم تنها راه دریا رو کشف کردم.

از وقتی به خودم القا کردم من زیباترین قطره ام واقعا هم از زبون اطرافیانم شنیده شد. هم همکارای سا.زمان و هم همکارای آمـ.ـوزشگاه! خیلی ایمان دارم به جذب. اینکه با افکار خودمون و باور خودمون میشه به نگاه دیگران هم جهت داد و من این دو سه روز چقدر حال خوبی داشتم. مدام جلوی آینه چرخ زدم و گفتم تو بی نظیری قطره!


توی این وبلاگ فقط دنبال آرامشم. دنبال هیچ چیز دیگه‌ای نیستم.
Designed By Erfan Powered by Bayan