76

  • ۰۹:۴۴

داره شدید بارون میاد و هوای تاریک باعث میشه گول بخورم و دلم بخواد بیشتر بخوابم.

 کمتر از ده روز دیگه آ.مو.زشگا.ه بسته میشه و من دیگه سرکار نمیرم. بابتش خوشحالم. واقعا سخت بود راضی نگه داشتن همه. به خصوص اگه آشنایی قبلی با خانواده رئیس داشته باشی و به خصوص اگه اونا از سین جون بیچاره بدشون بیاد. آدم نمی دونست طرف کدوم رو بگیره؟ به هر حال روز شماری میکنم که زودتر تموم بشه. شنبه هم به عنوان آخرین روزهای پیش هم بودن من و سین جون و مامانِ لیلا، سه نفری از فرصت استفاده کردیم و تصمیم گرفتیم فیلم تماشا کنیم. بساط تخمه و پفک و ذرت و بستنی و کاپوچینو و کیک خونگی دستپخت سین جون به راه بود. الحق که خوش گذشت. :)

دکترا هم قبول شدم و صد حیف از رزومه خالیم. نمی دونم واسه سال بعد جدی بگیرمش یا بیخیال شم؟ باید ببینم پروژه هایی که دارم واسه سا.زما.ن انجام میدم رو به عنوان رزومه قبول میکنن یا نه.‌ باید یه سر برم شهر دانشگاهیم.


  • ۵۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
توی این وبلاگ فقط دنبال آرامشم. دنبال هیچ چیز دیگه‌ای نیستم.
Designed By Erfan Powered by Bayan