44

  • ۱۳:۳۶

اون اولای رابطمون با میم، صدام می کرد بانو. یا میگفت خاتون. میگفتم خاتون؟؟!!! میگفت اشکالش چیه؟ برای اینکه نزنم تو ذوقش میگفتم هیچی فقط احساس می کنم از وسط قصه ها اومدم بیرون. حالا اینا از زبونش افتاده بهم میگه دختر خوب خودم. میگه تو باید دختر خوب من باشی :)) مثلا بخواد درباره مامانم حرف بزنه میگه مادر دختر خوب خودم. :))


داریم برنامه ریزی می کنیم همو ببینیم بعد از همه اون فراز و نشیبای سخت و داغون کننده. البته یه سری مشکلات مسخره سر راهمونه که امیدوارم حل بشه. یکیش سا.زمانه که انگار اصلا سر همکاری باهام نداره و گندشون بزنن (سوای اینا از شغل ناامیدمون کردن)

نشونه های خوب و جدیدی از میم می بینم. مثلا قبلا خیلی هراس داشت من تو فـ.یس بو.ک با خواهرش دوست بشم ولی الان میگه مشکلی ندارم بهش پیام بده. میگم بگم کی ام؟ میگه هر چیزی رو بگو که بهت آرامش میده. میگم اگه بگم راستشو میگم میگه اشکالی نداره. میگم چی تغییر کرده؟ میگه شناختم نسبت به تو.


  • ۳۸
پاییز :)
:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
توی این وبلاگ فقط دنبال آرامشم. دنبال هیچ چیز دیگه‌ای نیستم.
Designed By Erfan Powered by Bayan