- دوشنبه ۲۴ مهر ۹۶
- ۱۶:۰۲
دیشب خواب ت رو دیدم. توی خواب خیلی خوشحال بودم چون ت و الفش مهاجرت کرده بودن شهر ما و من می تونستم هر روز توی کافه ها باهاش قرار بذارم. یه نفر سومی هم بود که نمی دونم کی بود. ولی از اومدن اون هم خوشحال بودم. ت برام سیندرلا وار جشن تولد گرفته بود یه تاج با نگینای نقره ای گذاشته بود سرم و داشت ازم عکس می گرفت.
خواب دیدن هیچ به درد نمی خوره. بدش وحشته و خوبش حسرت.
دوباره داشت چشمه ام متلاطم میشد. کنترلش کردم ولی خیلی سخت. کاش آدما از سنگ پرت کردن دست بردارن.
- ۴۴