31

  • ۱۴:۱۷

بالاخره تعطیلات هم تموم شد و به زندگی روتین برگشتیم. امروز داشتم فکر می کردم چقدر خوبه که میام سرکار و توی خونه از شدت بیکاری دیوونه نمیشم. ولی توی این سه روز تعطیلی کلی به کارای عقب افتاده رسیدم. خیلی دلم می خواست یه سر هم برم مـ.ـهـر.ا.د، پسر دختر خالم رو ببینم. کلی شیرین شده این فسقلی اما به خاطر اخلاقای گند مامانش نرفتم. نمی دونم چرا گاهی غرور ورش می داره و آدمو ناراحت می کنه با رفتاراش.

به هر حال. دیشب داشتم تفسیر یکی از آیه های سوره نساء رو می خوندم. اصلا حیرت کردم از نشونه خدا. تو معنی و تفسیر آیه اومده بود که شکرگزاری لازمه ایمان و عمل صالحه. و گفته بود تا انسانها مواهب خداوند رو نشناسن نمی تونن خود خدا رو بشناسن. بنابراین شکرگزاری مقدمه بر ایمان. دقیقا همین روزا که من دارم تمرینای شکرگزاری رو انجام میدم. از خوشحالی بغضم گرفته و اشکم دراومده بود. خدایا یه میلیون بار شکرت که حواست بهم هست. شکرت که باهام حرف زدی. پیام دریافت شد حالا مصمم تر از قبل تمرینا رو انجام میدم.

* مامانم داشت بالکن رو میشست و آفتاب قشنگی افتاده بود روی سطح خیس بالکن و برق میزد. من عاشق اینجور صحنه هام. انعکاس خورشید توی آب. یه لحظه حس کردم میشه توی خورشید شناور بود و چقدر زیباست. امیدورام چشمه منم همیشه اینجوری برق بزنه و منم شناور توی خورشید بمونم.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
توی این وبلاگ فقط دنبال آرامشم. دنبال هیچ چیز دیگه‌ای نیستم.
Designed By Erfan Powered by Bayan