18

  • ۱۵:۲۹

خوشم میاد از اینکه قدم قدم دارم پیش میرم برای حال خوبم. اول از همه کتاب معجزه شکرگزاری رو شروع کردم و از همون لحظه اول کلی امیدواری بهم داد. درست مثل بار  اولی که خونده بودم. بعد هم به خودم گیرررر دادم که حتما طبق برنامه ای که نوشتم و باید تیک بزنم، کمدم رو مرتب کنم. خیلی وقت بود به هم ریخته بود. هر بار با عجله موقع بیرون رفتن ازش یه چیزی رو ورمی داشتم و میزدم بیرون. هر بار هم شلختگیش عذاب وجدان بهم میداد. ولی دیشب با وجود همه خستگی ها و کمبود خوابا، تا ساعت 1 همه جاش رو مرتب کردم و یه پلاستیک آشغال ریختم دور. تمام دستبندا و انگشترایی که زمانی با زحمت درست کرده بودم و یا با ذوق خریده بودم ریختم توی یه شیشه گلگلی و گذاشتم ته ته کمد. می دونم دیگه استفاده نمی کنم ازشون. برای زمان خودش خوب بودن. شاید هم بدم به یه دختر چند سال از خودم کوچیکتر. مثل روزی که دختر خالم خرت و پرتاش رو برام آورد و اون گل سینه ماهی طلایی که پولکاش سنگای نقره ای بود، بینشون بود. همون که هیچوقت اجازه نداشتیم بهش دست بزنیم ولی دادش به من و من هنوز با دیدنش لبخند می زنم.

وقتی کار کمد تموم شد انقدر راضی و خوشحال بودم که بهترین خوابم رو داشتم.

می خوام یه عادت بدم رو ترک کنم. هر وقت عصبی میشم شروع می کنم به جویدن پوست لبم. می خوام چهل روز این کار رو نکنم تا از سرم بیفته. امبدوارم موفق بشم. تهش هم برای خودم یه جایزه خوب گذاشتم. :)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
توی این وبلاگ فقط دنبال آرامشم. دنبال هیچ چیز دیگه‌ای نیستم.
Designed By Erfan Powered by Bayan